در يك ماه گذشته چه گذشت؟؟؟؟؟
امروز بعد از يك ماه فاصله اومدم ..........و اما در اين يك ماه چه گذشت سونو گرافي و ديدن ورجه وورجه هاي بيبي فينگيلي روز 10 تير بود كه براي بار دوم رفتيم سونو . بار اول بيبي خيلي كوجول موچول بود . يه نقطه بود . و اين بار ...... رفتيم سونو با همسري . خيلي خوشجال بوديم. نوبتمون كه شد يه دفعه يادم افتاد كه بايد يه چيزه شيرين مي خوردم تا بيبي حركت كنه و ما ببينيم . همسري گفت مي خواي از منشي برات 2 تا قند بگيرم بخور ......كلي خنديديم و گفتم نه ديگه بي خيال بريم داخل . دكتر سونو مهربون بود . شروع كرد به سونو ........واي خدايا بزرگيت رو شكر .يه ني ني كوچولو .........همسري كه مست بود مست مست ... .......من از دكتر پرسيدم تكون مي خوره گفت...
نویسنده :
مامانی و بابایی
11:51